پاِِییز.....

ساخت وبلاگ
پزشکی91 دانشگاه آزاد یزد - شـــــــــــــــــــــاد
شـــــــــــــــــــــاد
هر وقت مهمون میخواد بیاد خونمون مامانم اولین کاری که میکنه اینه که میاد تو اتاق ما پسرا اسپری خوشبو کننده میزنه …
یعنی رسمن ما رو به چشم راسو میبینه !
.
.
بچه فامیلمون ۸سالشه صبح تا شب پلاسه خونه ما ؛ امروز همسایه مون اومده بود و راجب یه میوه ای شبیه انار میگفت که تبرک از یه جایی آوردن و هرکی خورده بچه دار شده ! این بچه م نه گذاشت نه ورداشت گفت مگه انارم حامله میکنه ؟ چی میگی شما ؟
منو میگی ؟ چشا چارتا ، فک مماس با کف زمین …
ما بچه بودیم زنبیل مامانمونو بعد خرید چک میکردیم ببینیم داداش خریده برامون ؟
.
.
ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺎ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺷﻮﺧﯽ ﮐﻨﻢ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﮋﺩﻩ ﺑﺪﻩ ، ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﻵﻥ ﻓﯿﻠﻤﺒﺮﺩﺍﺭﯾﻪ ، ﺗﻮ ﻃﺮﺡ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﻭﻝ ۲۲ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺗﻮﻣﻦ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﺷﺪﻡ !
ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺍﮔﻪ ﺷﺎﻧﺲ ﺩﺍﺷﺘﻢ بچه ای ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﻧﺼﯿﺒﻢ ﻧﻤﯿﺸﺪ …
ﻣﻦ
ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﻭﻝ
ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﻭﻡ
همراه وسط
همراه یکی مونده به آخر
ﺍﯾﺮﺍﻧﺴﻞ
.
.
به مامان بزرگم میگم یه جمله خبری بگو ، میگه نوه م خنگه !
میگم سوالی بگو ، میگه نوه م خنگ بود و من نمیدونستم ؟
میگم امری بگو ، میگه خنگیتو تابلو نکن !
میگم میشه خنگ توشون نباشه ؟ میگه اونوقت میشی نوه ی یکی دیگه نه نوه ی من …
منه بدبخت !!!
.
.
داشتم با بابام شطرنج بازی میکردم برگشته میگه یا مات میشی یا پول تو جیبی نداری !
دو راهی ذلت و خفت همینه والا …
.
.
.
پسرخالم کلاس اوله گوشیو برداشته به دوستش زنگ بزنه ، مامان طرف گوشیو جواب داده پسرخالم میگه ببخشید علی هست ؟ مامانش میگه شما ؟ میگه من بغل دستیشم !
آینده تاریکی برای این بچه متصور هستم …
.
.
دختر خالم زنگ زده میگه چرا ای دی اس ال من نمیره تو اینترنت ؟
بش میگم کدوم چراغا روشنه ؟؟؟
میگه : چراغ اتاقم و مهتابی آشپزخونه …
من
مودم
فیبر نوری
.
.
بیچاره داداشم بچه که بود انقد دسته بازی رو نمیدادم بهش بازی کنه که الان از قارچ خور به عنوان فیلم یاد میکنه تا بازی !
خدایا مارو ببخش …
اینم فک و فامیله که داداش من داره ؟؟؟
.
.
یکی از فامیلامون طلاق گرفته بابام میگه با اینکه زنه مهرشو بخشیده ولی براش خوب شده ؛ جونش آزاد ، خودش خلاص !
من
بابام
دادگستری
مهریه عندالمطالبه
ماشین در حالت خلاص
.
.
دیروز مامانم برای نهار یه مرغ درسته ی بزرگ رو گذاشته بود تو فر بعد برای اینکه خلاقیتش رو به رخ بکشه یه چندتایی بلدرچین کوچولو هم گذاشته بود کنارش و یه بلدرچین هم تو شیکمش ؛ خلاصه نشستیم سر سفره خواهرم قاشق رو زد تو سینه مرغه یوهویی بلدرچینه از توی شیکم مرغه پرید بیرون و چنان جیغ ۲۴رنگی زد که همسایه بغلی زنگ زد به آتشنشانی و ۱۱۰ !
بهش میگم چته ؟ میگه نیگا کن این مرغ بدبخت جوجه داشته تو شیکمش …
هیچی دیگه از ظهر دارم تیکه های سفره رو که گاز زده بودم از لای دندونام در میارم !
.
.

منبع : فلشخور

پزشکی91 دانشگاه آزاد یزد...
ما را در سایت پزشکی91 دانشگاه آزاد یزد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7pezeshkiyazd914 بازدید : 92 تاريخ : پنجشنبه 28 مرداد 1400 ساعت: 10:23